روزگذرهای منِ معمولی

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی..

آخرین مطالب

۲۴ مطلب با موضوع «خاطره نویسی» ثبت شده است

فکر نکن

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ

وقتی او رفت مطمئن بودم که سکته میکنم، وقتی زندگیم به بمبست خورد میگفتم که اگر این شرایط ادامه پیدا کنه دق میکنم. این شرایط ادامه پیدا کرد و حتی از چیزی که فکر میکردم بدتر هم شد اما دق نکردم. سکته هم نکرد.فقط با گذر زمان بزرگتر شدم و عادت کردم به شرایط...

پس فکر نکنیم به چیزهایی که در بدترین شرایط هم با گذر زمان فراموش میشوند :)

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۵
  • نیکی بیات

کاکتوس

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

چند روز پیش تصمیم گرفتم کاکتوس های عزیزم رو بذارم تو بالکن که نور مستقیم بهشون بخوره.خیلی هم شیک هر روز بهشون آب میدم.
هفته پیش هم یک کبوتر اومد تو بالکن خونه ساخت، منم که کلی ذوق و به به و خوشحال از وجودش! امروز صبح خواستم به گلها آب بدم که دیدم گلاب به روتون .. فقط دوتاش افتاده بود زمین بقیش رو گلهای من :| اصلا امان نداده گلهای عزیزم دی اکسید جذب کنن چه برسه به نور مستقیم آفتاب!!! تازه آفتاب مستقیمم زده خشکشون کرده و چسبونده رو گلهای من :((
کبوتر خر است.

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۰
  • نیکی بیات

استقلال هم خوب است :)

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۴ ب.ظ
میگن یکی از ویژگی های بهمن ماهی ها مستقل بودنه. من به طالع بینی اعتقاد ندارم ولی این ویژگی رو در خودم قبول دارم . اولین باری که خواستم رو پای خودم بایستم وقتی بوده که خواستم تنها برم بستنی بخرم که با مخالفت مامانم پروژه کنسل شد و البته حق هم داشت! بچه چهار ساله نمی تونه حرف بزنه چه برسه به خرید! یکی از پروژه های دیگه ام که اون هم به خاطر مخالفت مامان کنسل شد این بود که برم یه شهر دیگه درس بخونم که  بعد از چهار سال دانشجویی بازم بهش حق میدم. و البته با اینکه تعداد پروژه های کنسل شدم زیاده خیلی وقتها هم موفق بودم مثلا 17 سالم بود که اولین بار بدون خانواده یک هفته رفتم مسافرت که باعث شد تو این زمینه راحت تر عمل کنم و تا الان 5 یا 6 بار مسافرتهای مجردی خیلی باحالی رو تجربه کردم 
همه اینها رو گفتم که بگم یکی از اهداف زندگیم اینه تو 30 سالگی بتونم یه خونه کوچیک برای خودم بخرم و مستقل شم و یک گوشه اش رو گلدون بچینم و یک گوشه کتابهام و شاید یک پیانو اونطرف و چندتا نقاشی هم اونجا باشه.
  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴
  • نیکی بیات

جایش خالی ست

جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ب.ظ
در این یک ماه مهمان داشتم، از پل طبیعت و برج میلاد و دربند و نوتلا بار گرفته تا پیاده روی های میدون انقلاب و ولیعصر و دیزی سرا و خیلی جاهای دیگر را که با هم گشته ایم و آخرین شب که انگار نه انگار بیشتر از 7 سال است همدیگر رو ندیده ایم و برای هم غریبه ایم و او دردو دل کرده و من گوش داده ام و من گفته ام و او شنیده و نفهمیدیم چطور هوا روشن شده و باز هم نخواسته ایم که بخوابیم. و آخرین دیدار ما که نمی توانستم جلوی اشک هایم رو بگیرم و گریه های او که شانه هایش را میلرزاند.
امروز صبح به کشور خود رسیده بود و حالا هرکس بر میگرده سر زندگی روزمره خودش و یادش میره این حجم دلتنگی رو :)
  • نیکی بیات

و تمام

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۳ ب.ظ

دوره لیسانس هم تموم شد. حس بدیه آدم از "دانشجو" تبدیل بشه به "لیسانسه بیکار" و البته این شرایط موقتیه من خودمو "پشت کنکوری" میدونم.

  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۳
  • نیکی بیات

حافظه ام با ماهی رقابت میکند.

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ

به نظرتون شرم آور نیست آدم دو روز وقت بذاره اخلاق اسلامی بخونه بعد بخواد تو ذهنش دوره کنه و تنها چیزی که یادش مونده باشه، ضرب المثل "مادر رو ببین دختر رو بگیر " باشه که احتمالا در بخش اخلاق انتخاب همسر نوشته شده بوده!
+همیشه تو عمومی ها ضعیفم ولی در این حدشو خودمم خبر نداشتم!

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۶
  • نیکی بیات

اینترنت

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ب.ظ

دیشب آخرای شب که گیج خواب بودم صدای مامانو شنیدم که گفت نیکی میدونستی وای فای چقدر ضرر داره!!! خونه ما هم که هیچوقت خاموش نمیشه!. اینو گفت بعد چشمامو باز کردم دیدم صبح شده .اینترنت گوشی رو روشن کردم دیدم نمیشه، رفتم چایی دم کنم دیدم وای فای اونجاس و از اتاق من خیلی دوره که نمیگیره. استفاده از اینترنت من از نصفم کم تر شده و اگه گذرم بیافته با گوشی برم  اشپزخونه وصل میشه. چه کاریه!!

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۹
  • نیکی بیات

امتحان خر است

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ

یکسری درسها خیلی دوست نداشتنین مثل مباحث ویژه . از صبح خودمو زدم به خواب که دیرتر شروع کنم وقتی هم که شروع کردم کلی فکرای مختلف اومد تو سرم. بعد به خودم قول دادم اگه دو جلسه خوندم برم شکلات خوشمزه بخرم با چایی بخورم و دوخت و دوز کنم. خیاطی یکی از کارهای هیجان انگیز و جذاب برای من هست که البته فک کنم کمتر کسی اینجوری باشه....
یک چیزی سر جایش نیست. یک نفر نیست ...


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۴
  • نیکی بیات

حالم باید خوب شه

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ب.ظ
حالم خوب نیست. ناراحتم و از نبودش عصبی :(
دلم میخواد حالم رو خوب کنم. برم قلهک انیمیشن چند بعدی ببینم. برم اون آرایشگاه خوبه رو اون صندلی راحتا بشینم موهامو بشورن بعد رو اون یکی راحت ترا بشینم کوتاشون کنم. برم شال نخی رنگی بخرم. برم کافه قهوه تلخ بخورم . برم فیلم ببینم. 
ولی حوصله هیچکاری نیست ...
  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۴
  • نیکی بیات

سینما بعد از تحویل پروژه

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۶ ب.ظ

+بالاخره پروژه کارشناسی رو هم تحویل دادم. هرچند تو دانشگاه زیاد درس نخوندم ولی حس خوبیه فارق التحصیلی.
دلم نمیخواد از محیط دانشگاه دور بشم و همه هدفم اینه برای ارشد تغییر رشته بدم و درس بخونم.
دلم کارهای غیر درسی هم میخواد احساس میکنم مغزم خشک شده. احتمالا آبرنگ دلم میخواد. از بچگی همیشه دلم آبرنگ میخواسته :)

+چندروز پیش از دانشگاه زنگ زدم به دوست جان که من الان میام بریم سینما. فیلم ابد و یک روز میخوام ببینم. توی سینما چنان قیافه مظلومی به خودش گرفت که رفتیم 50 کیلو آلبالو دیدیم. فکر نمیکردم خوشم بیاد و خوشم نیومد :/ 
من و این دوست جان کم کادوی بی مناسبت به هم نمیدیم. این هم از طرف ایشون بود البته یه کم به سنم نمیخوره ولی باحاله:))

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۶
  • نیکی بیات