روزگذرهای منِ معمولی

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی..

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با موضوع «اجتماعی نوشت» ثبت شده است

الگوی زندگی

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۱ ب.ظ

یه استاد داریم که میگفت تابستون رفتم چین، بهار لهستان بودم، منظورش اینه که کل تابستون فیلم های چین رو دیده و کل بهار بهترین های لهستانو. میگه وقتی چند ماه فیلم های درجه یک یه کشور رو ببینید انگار رفتید اون کشور.  این استاد گاهی میپرسه فلانی اخرین کتابی که خوندی چی بوده و یه قانونه که شما باید سریع و بدون فکر اخرین کتاب رو نام ببرید و اگه سریع بگید از همون نویسنده چندتا کتاب دیگه پیشنهاد میکنه و اگه نگید هم چندتا کتاب پیشنهاد میکنه و اینجوری درواقع محبتش رو بهتون نشون میده. این استاد مهندسی فناوری اطلاعات درس میده و کلاس رفتنش اختیاریه وحتی قول پاس کردن همه رو هم به ما داده ولی  انقدر با عشق و قشنگ آی تی رو درس میده که من به خاطر همین یه دونه کلاس هر سه شنبه پنج صبح پا میشم میرم دانشگاه.. این استاد گفته حاضره کلاس زبان رایگان تو دانشگاه بذاره و عشق میکنه از اینکه شاگرداش زبان انگلیسی رو میفهمن سر کلاس، همیشه همموقع رفتن اسم چندتا از بهترین کتابها و بهترین فیلم ها رو پای تخته مینویسه

از این استادا خیلی کم داریم کاش بیشتر بودن ، خیلی لازم داریم

  • نیکی بیات

یک عاشقانه آرام

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ق.ظ

من خیلی کم در مورد خودم و او با کسی حرف میزنم، یعنی هردوی ما این اخلاق رو داریم  که تو مشکلات و حتی شادی هامون خودمون دوتا شریک باشیم. همیشه خیلی ها ما رو دیدن و به نظرشون ایده آل اومدیم و بدون اختلاف عقیده به نظر میرسیم. ولی حقیقت اینه که اتفاقا ما هم مشکلات داشتیم..
مثلا: او در یک سیستم مردسالارانه بزرگ شده و با چارچوب های خاص که به همین قضیه مربوط میشه و من در خانواده ای کاملا ریلکس که خانومها تصمیمگیریهای اصلی رو دارن.  اوحجاب و پوشش خیلی خیلی براش مهمه و من در یک خانواده بی حجاب بزرگ شدم و مشکلات دیگه ی  اینجوری که میتونه هر رابطه ای رو در همون ماه های اول نابود کنه، ولی ما از همون اول خیلی راحت با این روش کنار اومدیم:
اول از همه این که دوست داشتن و علاقه زیادی که بین ما بود باعث شد که گزینه ی جدایی کاملا از ذهن هردومون پاک شه و حتی تو بحث های شدید هم حرفی ازش زده نشه.. بعد ما دخالت، نصیحت، پیشنهاد، انتقاد و حتی دردودل کرد با دیگران رو حذف کردیم تا فقط دیدگاه و تصمیم های خودمون دو نفر باشه. ما نقطه ضعف های همدیگه رو هم پیدا کردیم و سعی کردیم هیچوقت ازشون استفاده نکنیم واینها شد خط قرمز های ما.
بعد شروع به حرف زدن کردیم بدون هیچگونه جبهه گیری خاصی و به نفع هم کوتاه اومدیم (هردونفر کوتاه اومدیم) و فقط دو سه تا مشکل اصلی موند که یکسری توافقات انجام دادیم و حالا هردوی ما خیلی خیلی خوشحال و راحت کنار هم ادامه میدیم.
همچنین ما نقاط مثبت همدیگرو زیاد دیدیم مثلا اینکه او در یک خانواده مردسالاری بزرگ شده و همین باعث شده به شدت مسئولیت پذیری برای خانواده داشته باشه و کسی هست که میشه با خیال راحت بهش تکیه کرد، در واقع یک مرد واقعی هست و همین خوبی های زیاد او به شدت منو دلگرم کرده واز این رابطه تاحالا ناراضی نبودم یا حس نکردم که آدم من نیست.

+فقط کافیه آدم هدفش نگهداشتن یک رابطه  و ادامه دادن با هم باشه . مثل مامانبزرگ بابابزرگای قدیم که خیلی خوشبخت بودن، درواقع اونا دانش یک رابطه عاطفی رو داشتن چیزی که خیلی های ما نیاز داریم و باید سعی کنیم یاد بگیریم.
+در مورد این قضیه کتاب "یک عاشقانه آرام" خیلی میتونه مفید باشه ( جوانانی که نهالی میکارد و کنارش مینشینند و متعجب میشوند از خشک شدن آن، بدون اینکه بدانند باید به درخت رسیدگی کنن)


  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۴
  • نیکی بیات

رای دهی

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۷ ب.ظ

امسال مونده بودم بین رای دادن و رای ندادن که بالاخره تصمیم گرفتم رای بدم، چهارسال پیش به اقای روحانی رای دادم و از انتخابم راضی هستم و امسال هم من و او بهشون رای خواهیم داد :) 

باشد که موفق باشند

  • موافقین ۷ مخالفین ۲
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۷
  • نیکی بیات

مواظب مردنماها باشیم

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۰۶ ق.ظ

صبح زودتر بیدار شدم که برم سرخاک. مراسم چهلم سر خاک نرفتم یعنی به بهانه ی لباس عوض کردن اومدم خونه که نرم سرخاک چون نمی خواستم عکس عزیزم رو روی سنگ ببینم ولی امروز خواهم رفت..
چندوقتیه یکسری حرفا توی دلم مونده چند بار اینجا نوشتم ولی پاک کردم  میخواستم بگم موقعی که کسی میاد تو زندگیتون حتما یه قسمت از خودتونو برای خودتون نگه دارید، یک سری رگه های بیخیالی  و یک احتمال نبودن اون آدم رو داشته باشید، چون یه روز صبح بیدار می شید و ممکنه اون ادم همون یار مهربون شما نباشه ، من همچین کاری نکرده بودم و ضربه اش هم خورده ام درواقع گرگ بارون دیده! شده ام . مراقب سلامتی روح خودمون باشیم لطفا .

  • نیکی بیات

انتخاب موضوع

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۳۷ ق.ظ
هیچ وقت دلم نخواسته بوده که پزشک بشم یا در بیمارستان کار کنم هیچ وقت هم به رشته تجربی فکر نکردم ولی وقتی استاد راهنما ازم پرسید تو چه زمینه ای میخوای کارکنی ناخودآگاه گفتم بیمارستان، گفت مدیریتی میشه باید مهندسی باشه گفتم سیستم هاشون رو بررسی میکنم، گفت آشنا داری که بتونی نفوذ کنی تو یه بیمارستان گفتم پیدا میکنم، گفت آخه اطلاعات گرفتن از بیمارها و پزشکها هم ممکنه نشدنی باشه گفتم با کارکنها و پرستارا کار میکنم. کمی فکر کرد گفت باشه ولی ممکنه سخت بشه کارت ولی نمی دونم چرا برام مهم نبود.
مقاله در موردش کم پیدا میشه، راه نفوذ به بیمارستان ندارم و تعداد پزشکای اطرافم از انگشتای دستم بیشتر نیست و باید سمت موضوعی برم که نیاز به پرونده های خصوصی بیماران نباشه و از نظر اخلاقی مشکل نداشته باشه ولی با همه اینها فک میکنم پیشرفت کردن ای تی در زمینه ی پزشکی شاید یه کمکی باشه برای حل یکسری مشکلات موجود بیمارستانها..


  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۳ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۳۷
  • نیکی بیات

اگه نمی ترسیدی چیکار میکردی!

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۱۴ ب.ظ
ترس توی زندگی من و کلا تو زندگی همه هست. یه سری هاشون خوبه و لازم! مثلا ترسیدن از سرعت زیاد یا ارتفاع که باعث میشه زندگیم حفظ بشه و داغون نشه.
یک سری ترس های دیگه هم هستن مثلا برای من ترس از گربه، یا رعد و برق! که اینها هم تاثیر چندانی ندارن و بود و نبودش مهم نیست مگر اینکه مثلا بخوام برم بیرون و یه گربه دم در نشسته باشه!
ولی یه سری ترس ها هستن که وقتی بهشون میرسم توی ذهنم این جمله پررنگ میشه که " اگه نمیترسیدی چیکار میکرد؟" وقتی جوابش رو پیدا میکنم به خودم میگم پس همون کار رو بکن که اگه نمی ترسیدی انجام میدادی!  شاید در اون لحظه غلبه کردن بر این ترس و انجام کارش سخت باشه ولی وقتی به نفع آدم باشه حتی باعث محکم تر شدن هم میشه.
خیلی وقت ها همین ترس باعث میشه جوری که میخواهیم نباشیم..
  • نیکی بیات

ساده بگیریم که بگذرد

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ب.ظ
به قول دکتر هلاکویی درد آدم دو نوع هست. مشروع و نامشروع. 
درد مشروع دردیه که ما نخواستیم پیش بیاد برامون و دست ما نبوده مثلا مرگ یه عزیز. یا دست ما بوده ولی سازنده است، مثل سختی درس خوندن که باعث پیشرفت میشه.
 درد نامشروع دردیه که خودمون برای خودمون ایجاد میکنیم مثل یه تصمیم غلط برای ازدوج..
در کل تار و پود دنیا درد و رنجه و اتفاقا خوش بینی و آسون گرفتن زندگی به سلاح همه ماست..


  • نیکی بیات

زرنگ نباشیم :)

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ب.ظ
خیلی وقته که کتاب از اینجا میخرم. چون وقتی واردش میشم همیشه یه آهنگ ایرانی یا فرانسوی خیلی باحال در حال پخش هست. عاشق اینجام چون حتی نایاب ترین کتابا هم میشه پیدا کرد. میشه رو مبل راحتی هاش نشست یه قهوه یا چایی سفارش داد و به آهنگای خاصی که پخش میشه گوش کرد یا اصلا میشه رفت تو رستورانش نشست بزرگترین بستنی که با دو قاشقش سیر میشی رو سفارش داد. ولی دیروز که یک کتاب ازش خریدم 10 تومن از قیمت روی جلد گرونتر شد! اول فک کردم اشتباه حساب کردن ولی گفتن نه!!!!  خلاصه متاسفانه فک کردن خیلی زرنگن و چون مشتری زیاد دارن یه کم گرونتر کنن پول به جیب زدن ..


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۴۱
  • نیکی بیات

دوست داشتن هم آداب دارد

جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۹ ب.ظ

بچه های دانشگاه یک گروه ساخته اند به اسم "بعد از چهارسال" . من که عذر خواهی کردم چون خیلی حوصله مجازی داشته باشم میام اینجا! و خیلی وقته استفاده ام از مجازی جات کم شده. نظر چندتا از دخترها برای آمدن به گروه این بود: "من که سعید بفهمه کلمو کنده" "منم که معذورم شوهرم میکشه منو" "منم شرمنده اخلاق احسان رو که خودتون میدونید" "بچه ها منم قاچاقی رفتم تو گروه قبل از اینکه مهدی بفهمه باید سریع لفت بدم"

+به نظر من این جمله ها توهین هم به خودشون هم به طرفشونه! این جمله ها یعنی من دلم میخواسته بیام ولی به خاطر فلانی نمیتونم!
آدم یا باید برای نظر طرف مقابلش که مخالف با حضور در جمع مختلطه(چه به علت غیرت و حساسیت و چه به علت بی اعتمادی) موافق باشه و خیلی محترمانه از بچه های گروه عذر خواهی کنه و یا با نظر طرفش مخالفه که باز هم یواشکی اومدن و غر زدن نداره باید این مشکل رو با طرفش حل کنه. دوست داشتن که فقط قربون صدقه رفتن و عکس های دو نفری نیست! احترام به شخصیت طرف مقابل هم هست.

+اینا حرفایی بود که دوست داشتم بهشون بگم ولی مطمئنن ناراحت میشدن و حق هم دارن :)

  • نیکی بیات

کودک کار

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ب.ظ
دیروز که رفتم دانشگاه توی سلف بطری نوشابه برگشت روم. رفتم دستمال خریدم 200 تومن . امروز توی مترو یکی از همین بچه های کار که وقتی میبینمشون همیشه ازشون خرید میکنم اومد گفت خاله دستمال میخوای؟ 2000 تومنه همش! نگاه کردم دیدم دقیقا همون مارک دستماله! گفتم چرا انقدر گرون میفروشی؟ ! گفت خاله بخر دیگه 2تومن که واسه توچیزی نیست! گفتم نه مرسی گفت اصلا نخر خسیس !
این قیمتا رو کیا انتخاب میکنن! :/

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۶
  • نیکی بیات