روزگذرهای منِ معمولی

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی..

آخرین مطالب

او

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۴ ب.ظ

کتاب رو کنار میذارم چشمام رو میبندم..
یاد چندهفته قبل میافتم، همینجا نشسته بودم با قیافه ای ژولیده با دلی آشوب نگران ارائه، به او زنگ زدم، گفت چند دقیقه دیگه دم خونتونم! تعجب کردم! خانه های ما نزدیک نیست.. با همان حال ژولیده در دسترس ترین لباس هارا پوشیدم و پله ها رو دوتایکی رفتم پایین...

توی خیابان ها پیاده قدم میزدیم، عصر اردیبهشت بود، نه سرد بود نه گرم.. هردو خیلی خسته بودیم ولی خنده هامون از ته دل بود..
به پیشنهاد او رفتیم جیگرکی مدرن و اونجا بود که فهمیدم چقدر گرسنه بودم و خبر نداشتم.. برگشتم خونه، دیگه خسته نبودم، نگران هم نبودم..


دریافت
توضیحات: عکس

  • نیکی بیات