دندون عقل
امروز از اون روزایی بود که نمیشد . که خوب شروع نشد. نازقرمزی پزمرده شده بود برگاش خم شده بود پایین.. ساعت 5:35 رفتم بیرون و چقدر دلم میخواست فردا که تعطیله یه کوه کار رو دوشم نباشه.. سوار اتوبوس شدم که برگردم دندون عقلم بی عقلی کرده بد موقعی درد میکنه. کیک میخورم و تا ریشه ی دندونم تیر میکشه.. میرسم خونه حس میکنم لثم ورم کرده، لباس میپوشم که برم دکتر ولی امروز وقت و حوصلش نیس دوباره لباس عوض میکنم. با کار محمد مخالفت میکنم . راستش اینکه کارش جوریه که کلی دختر شمارشو داشته باشن اذیتم میکنه.. قبول میکنه و از کارش منصرف میشه ولی من دلم اروم نمیشه.. تو این شرایطش که کلی قسط داره بیکارش کردم... یه مسکن قوی تر میخورم ،تقویتی میریزم تو گلدون نازقرمزی . کارای فردامو شروع میکنم ولی پیش نمیره .. دلم پیش محمده.. گرسنمه ولی دندون درد نمیذاره چیزی بخورم. یه خطو سه بار میخونم...
- ۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۷:۵۳