روزگذرهای منِ معمولی

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی..

آخرین مطالب

جناب پدر

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ
دیروز کنکور آزمایش ارشد داشتم. بابا میگه برسونمت میگم ممنون خودم میرم . میگه آخه باید از خیابون رد شی میگم بله رد میشم. میگه پس رد میکنمت از خیابون  خطرناکه. عصبانی میشم میگم آخه پدر من اگه با این سنم نتونم از خیابون رد شم پس کنکور دادنم برای چیه.
موقع رفتن تاکسی پیدا نمیشه و آژانس هم نیس و قرار میشه بابا من رو برسونه. بعد از کلی سفارشات و کیک شیری که به زور به خوردم داده پیاده میشم و میرم. نشسته ام در اتوبوس که به دانشکده مورد نظر برسم، سرم رو بالا میارم میبینم بابا در اتوبوس ایستاده. تا من رو میبینه صدا میزنه نییکی نیییکی. سریع میرم جلو که بیشتر صدا نکنه. میگیم چی شده؟ میگه من منتظر میمونم تا بیای . با کلی مکافات میفرستمش که بره خونه.
برگشتم خونه میگه نگران نباشی دخترم آزمایشی بوده. میگم بابا تو از من بیشتر نگرانی.
صبح صدای در رو میشنوم. بابا داره میره سر کار. میرم بغلش میکنم. نعمت کمی نیست یه همچین پدر مهربونی. دوستش دارم.
  • نیکی بیات