روزگذرهای منِ معمولی

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی..

آخرین مطالب

برای کسی که دیگر نیست..

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۵۳ ب.ظ

پدر بزرگ عزیزم زندگی کم کم به روال عادی برگشته، درطول روز کمتر به تو فکر میکنم و حتی شده روزی که بهت فکر نکنم، سرم بسیار شلوغ شده طوری که چند روز پیش به او میگفتم "باید چندتا نیکی باشد تا  به همه کارها برسد"، شبهایی بوده که خسته خوابیده ام و صبح خسته تر بیدار شده ام، روزهایی بوده که به خوشی گذشته و از ته دل خندیده ام...
 اما وقتی در خیابان پیرمردی را از پشت میبینم با کلاهی انگیلیسی و کتی طوسی رنگ، قلبم تیر میکشد یا وقتی راننده ی پیر تاکسی را میبینم با موهایی شبیه به شما و دستانی که موهایش سفید شده بغض گلویم را می سوزاند...
 میدانی چند شب پیش خواب دیده ام که سر خاک شما آمده ام ودرون قبر شما را دیده ام کوچک بود اما سفید و روشن با سنگ های مرمر سفید رنگ و شما با خیال راحت خوابیده بودی، خوابم سنگینی بود، فشار جسمی احساس میکردم و وقتی بیدار شدم صدای قلبم رو می شنیدم.. ...
گاهی هم کابوس های بدی میبینم، مراسم عزا را میبینم صدای تسلیت گفتنها  توی گوشم میپیچد و با حال بدی از خواب بیدار می شوم..
من دارم به زندگی عادی بر میگردنم ولی مرگ شما ضربه ی سنگینی در زندگی برایم بود که فراموش کردنش نشدنی هست...

  • نیکی بیات